دیکشنری
داستان آبیدیک
Noncommissioned Officer
nɑnkəmɪʃənd ɔfɪsəɹ
فارسی
1
عمومی
::
افسر دون رتبه، درجه دار، افسر وظیفه
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
NONALIGNED
NONALIGNMENT
NONARY
NONCANCELABLE LEASE AGREEMENT
NONCASH COMPENSATION
NONCASH EXPENSES
NONCASH TRANSACTIONS
NONCE
NONCE WORD
NONCESSATIONIST
NONCHALANCE
NONCHALANT
NONCHALANTLY
NONCOMBATANT
NONCOMBUSTIBLE
NONCOMMISSIONED OFFICER
NONCOMMISSIONED OFFICER
NONCOMMITTAL
NONCOMPENSATORY PLAN
NONCOMPLIANCE
NONCONDUCTOR
NONCONFORMIST
NONCONFORMITY
NONCONGENITALLY BLIND
NONCONTAGIOUS
NONCONTROLLABLE VARIANCE
NONCONVERTIBLE PREFERRED STOCK
NONCOOPERATION
NONCOST METHODS
NONCOUNTERBALANCING ERRORS
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید